سلطان قلبم باران جانسلطان قلبم باران جان، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره
عزیز دلم آرمان جانعزیز دلم آرمان جان، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

سلطان قلب ها

باران

مي توان در قاب خيس پنجره چك چك آواز باران را شنيد مي توان دلتنگي يك ابر را در بلور قطره ها بر شيشه ديد مي توان لبريز شد از قطره ها مهربان و بي ريا و ساده بود مي توان با واژه هاي تازه تر مثل ابري شعر باران را سرود مي توان در زير باران گام زد لحظه هاي تازه اي آغاز كرد پاك شد در چشمه هاي آسمان زير باران تا خدا پرواز كرد امسال به لطف خدا رحمت آسمانی چند روزیه که در هوای شهرهای کشورمون جاری هستش از جمله در تهران.برعکس سال پیش که خشکسالی داشتیم و بارش باران و برف خیلی خیلی در شهرمون کم بود اما امسال از همین مهرماه بارش باران و خنکی هوا آغاز شده و به امید خدا ادامه پیدا کنه.امسال با بارش باران...
30 مهر 1393

عجب رسمیه ..... رسم زمونه

عجب رسمیه رسم زمونه قصه ی برگ و باد خزونه میرن آدما ازاونا فقط خاطرهاشون بجا می مونه کجاست اون کوچه چی شد اون خونه آدماش کجان خدا می دونه دایی رفت.....چه غریبانه و چه ساده.....گرچه  می دانستیم دیگر روحت در جسم بیمار آرام و قرار نداشت ولی باز دلمان غمگین از نبودنت است.روحت شاد دایی رضا ...
26 مهر 1393

خاطرات ماه سوم زندگی باران

سلام دخی این دخی را بابا بزرگت یعنی بابای پدر بهت میگه.هر وقت شما را میبینه میگه دخی دخی ...خوشگل دخی. اما ماه سوم.... سرعت غلت زدن بسیار بالا رفت.اوایل وقتی  روی شکم میچرخیدی یکی از دستات می موند زیر تنت و ما باید بهت کمک می کردیم اما بعد از مدتی متوجه شدی که اگه کمی باسن مبارک را بالا ببری دستت از زیر تنت بیرون میاد.دیگه نمیتونستیم روی میز بگذاریمت چون مدام میچرخیدی و خطر داشت.تو تخت هم در خواب نمی دونم چه حکمتی داره این چرخیدن که وقتی از خواب سیر میشدی سریع به روی شکم می چرخیدی و کلا خواب را از مامان گرفته بودی چون مدام نگرانت بودم که وقتی خوابم سنگین بشه و اینطور بچرخی روی بینیت خدای نک...
22 مهر 1393

سه مناسبت در یکجا

سلام دخملی امروز وقت پیدا کردم تا سه مناسبت را یکجا بهت تبریک بگم. اول عید غدیر را..... یاد عید غدیر پارسال بخیر که چند روزی بود که متوجه حضور شما نی نی خوشگل در دلم شده بودم و اولین سفر با شما به مشهد به مناسبت عید غدیر به همراه داداشی و خاله رفتیم.خیلی خوش گذشت و یکی از بیاد ماندنی ترین سفرها بود. دوم 23 مهر... روزی که من جواب آزمایش را گرفتم و باز متوجه وجود فرشته ای کوچولو در وجودم شدم که امروز اسمش باران هستش. سوم 25 مهر.....اولین سالگرد ایجاد وبلاگ برای شما در نی نی وبلاگ هستش.   ...
22 مهر 1393

چهارمین ماهگرد همراه با روز جهانی کودک

سلام فرشته کوچولو این ماه ماهگرد چهارمت درست برابر شده با روز جهانی کودک.هر دو را به شما تبریک میگم. این روزها خیلی خیلی بیشتر از فصل تابستان سرم به داداش آرمان و شما گرمه و سرعت گذر زمان چند برابره.در یک فرصت مناسب پیشرفتهای این ماهت را برات مینویسم. چهارمین ماهگردت مبارک عسلم روز جهانی کودک هم مبارک نفسم ...
15 مهر 1393

باران به مدرسه رفت

عزیز کوچول خودم سلام مهر و مدرسه و شروع سال جدید تحصیلی چند روزیه که آغاز شده و داداش کوچولوت کلاس اولی شد.هر سال با شروع مهر کار من هم شروع میشد و حس و حال دیگه ای داشتم که امسال با مرخصی و خونه موندن همراه هستش و حالا داداشی صبح زود بیدار میشه.تا سال پیش بیچاره پسرم را صبح خیلی زود بیدار می کردیم تا با پدر ...من را برسونند ایستگاه سرویسم تا برم سرکار و حالا من باید زود بیدار بشم تا داداشی را آماده رفتن به مدرسه کنم.حالا خودم و خودت موندیم خونه تا ببینیم شرایط چی پیش میاد.شاید از ترم آینده ببرمت پیش خاله و دوباره برم سرکار...حالا تصمیم قطعی ندارم. 31 شهریور 93 روز جشن شکوفه ها بود و من و پدر ذوق زده تر از...
5 مهر 1393

شیر مادر یا شیر خشک؟

عزیز مامان سلام این روزها حسابی درگیر برنامه های شما و داداشت هستم.کلاسهای مونته سوری مدرسه که هفته قبل از شروع آغاز سال تحصیلی در مدرسه داداشت برگزار شد و برنامه های شروع سال جدید برای داداش کلاس اولی و چند بار دکتر و رفع نگرانی مامان در مورد داداشت باعث شد شما بیشتر از شیشه شیر و شیر خشک استفاده کنی و برنامه شیر مادر که از صبح تا شب می خوردی کمی بهم بخوره و به شیشه عادت کنی و آلان 4 روز هستش که اصلا شیرمو نمی خوری و گریه می کنی و وقتی بهت شیشه می دیم با سرعت میل می کنی.البته در کنار مدام شیشه خوردن معده ات هم جواب حجم شیر خشک را نمیده و 2 روزی همش شیرها را بالا می آوردی.دیروز رفتیم دکترت و توصیه کرد یک 24 ساعت گشنگی بکشی تا شای...
2 مهر 1393
1